یادنامه تربیت معلم شهید بهشتی مشهد

یادنامه دانشجویان رشته پرورشی تربیت معلم شهید بهشتی مشهد سالهای 70-72

آن سالها نتایج کنکور سراسری طی وی‍ژه نامه ای بصورت مکتوب منتشر می شد. وقتی با شوق و اشتیاق فراوان ( و البته دلهره ) کد قبولی خودم را مشاهده کردم ، برایم مشخص نبود که کجا پذیرفته شدم. با مراجعه به دفترچه راهنما و تطبیق کد قبولی ، متوجه توفیق بزرگی بود که نصیبم شده بود و سرنوشت آینده کاری مرا رقم می زد. آری قیولی در تربیت معلم و ورود به جرگه معلمی ، آن هم در رشته امور پرورشی.

مراحل ثبت نام ، یکی پس از دیگری طی شد و به مرکزی قدم گذاشتیم که بزرگترین مرکز از نوع خود در کشور بود. مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد مقدس با حدود 1700 دانشجو معلم.

در این وب سایت تلاش می نمایم بخشی از خاطرات بجا مانده از آن روزها را بازگو کنم.

از دوستان عزیز همدوره ای درخواست می کنم با ارسال خاطرات و تصاویر خود از آن دوران ، به غنای هرچه بیشتر این پایگاه کمک نمایند.

ارسال عکسها و مطالب متنی ( بویژه خاطرات ) از طریق ایمیل زیر ممکن می باشد:

hosintavakkoli@gmail.com


  • حسین توکلی
  • حسین توکلی

تصاویری که تقدیم حضورتان می شود، توسط دوست خوبمان آقای علی صادقی ( شیرخانی ) از طریق گروه تلگرامی دوستان تربیت معلم ارسال شده است. ضمن سپاس و تشکر از ایشان.

 

     

        

        

        

        


  

  • حسین توکلی

مدتی قبل جهت اقامه نماز مغرب و عشاء به مسجد «امام المنتظر» کوهسنگی وارد شدم. در بدو ورود چشمم به روحانی سالخورده بشاش و خنده رویی افتاد که برایم آشنا بنظر می آمد. کمی که دقت کردم  متوجه شدم ایشان جناب استاد بحری ، مدرس درس منطق دوره تربیت معلم هستند. خدمتشان رسیده و پس از احوالپرسی، موفق شدم  لحظاتی با ایشان به گفتگو  بنشینم. تقارن این دیدار با لحظه اقامه نماز به امامت ایشان، باعث کوتاه شدن این دیدار شد. دوستانی که گذرشان به این مسجد افتاد می توانند هنگام نماز مغرب و عشاء ایشان را زیارت کنند. برای این استاد فرهیخته سلامتی و بهروزی آرزومندم.
  • حسین توکلی

تصاویری که تقدیم حضورتان می کنم توسط دوست خوبم آقای محمد برجی ارسال شده است.

ضمن سپاس و تشکر از ایشان

 

     

        

     

  

  • حسین توکلی

باتشکر از جناب آقای ناصر طیبی



اولین حکم کارگزینی دانشجو معلمان تربیت معلم

  • حسین توکلی

تصاویری که تقدیم حضورتان می شود از طریق گروه تلگرامی دوستان تربیت معلم و توسط آقای ناصر طیبی ارسال شده است. باتشکر از ایشان

 

    

        


  • حسین توکلی

آنچه در زیر این پست ملاحظه می کنید

تصاویر تحویلی آقای احمد عابدین زاده می باشد. با سپاس و تشکر فراوان از ایشان

        

        

        

     

     

     



  • حسین توکلی

برای دریافت شماره همراه دوستان ، به ادامه مطلب مراجعه نمائید.

  • حسین توکلی

یکی از خاطرات بیاد ماندنی دوره تربیت معلم ، اردویی بود که در خردادماه 1372 به استعداد 4 دستگاه اتوبوس به تهران و در ادامه ، شمال ایران برگزار شد.

اردو از مسیر شمال خراسان آغاز و اولین توقفمان برای نماز و ناهار ، منطقه زیبای باباامان در نزدیکی بجنورد بود. مکانی سرسبز و زیبا با آبشار طبیعی و آن روز ریزش ملایم باران.اواخر شب وارد تهران شدیم و در مرکز تربیت معلم شهید باهنر شهر ری اسکان یافتیم.  فردای آن روز صبح زود به قصد شرکت در مراسم بزرگداشت سالگرد رحلت حضرت امام خمینی «ره» به طرف بهشت زهرا حرکت نموده و با فاصله نسبتا زیادی از حرم مطهر ، از اتوبوس پیاده شدیم و با پای پیاده چند کیلومتری را طی نموده و به حرم رسیدیم. ازدحام جمعیت و شور و حال آن روز وصف ناپذیر بود. آن سال مراسم مصادف با روز جمعه بود و نماز جمعه به امامت حضرت آیت الله خامنه ای برگزار شد.

پس از اتمام مراسم ، برای ادامه مسیر سوار بر اتوبوس شده و به طرف استانهای مازندران و گیلان حرکت نمودیم. در مسیر به سد بزرگی رسیدیم که به گمانم سد سپید رود بود و برای لحظاتی از ماشینها پیاده شده و بچه ها در کنار سد شروع به عکاسی نمودند که ناگهان مأموران حفاظت سد ظاهر شده و همه دوربینها را جمع آوری کردند. با وساطت اساتید همراه اردو ، از جمله روحانی معزز حاج آقای محمدی مقدم دوربینها پس گرفته شد ( البته نگاتیو برخی دوربینها توسط مأمورین حفاظت سد خارج شد.) شهرهای حاشیه دریای خزر  را یکی پس از دیگری طی نموده و زیبایی مناطق شمالی کشور عزیزمان که برخی بچه ها برای اولین بار می دیدند ، خیره کننده بود. در نوشهر آب گرم معدنی وجود داشت که آب آن گوگردی و رنگ آن نیز کمی قرمز رنگ بود. محل اسکان ما در شبها ، مراکز تربیت معلم شهرهای مسیر بود. و انتهای این سفر ، بندر انزلی.

به خاطر دارم در بندر انزلی موج شکن بزرگ بتونی وجود داشت که از آن نیز بازدید بعمل آوردیم. هنگام برگشت ، من به پائین موج شکن و کنار ساحـل دریا آمده و ناگهان ماهی بزرگی را در چند متری سـاحل مشـاهده کردم.( قابل ذکر است که آب آن قسمت از ساحل بدلیل بتنی بودن زلال بود.) ناخودآگاه پاچه های شلوارم را بالا زده و به طرف ماهی حرکت نمودم. ماهی در کمال آرامش سرجایش ایستاده بود. دستانم را داخل آب و به دو طرف ماهی پایین برده و همین که خواستم آن را بگیرم ، ماهی برق آسا و فوری حرکت و فرار کرد. وقتی از آب خارج شدم ، با خود فکر می کردم که اگر ماهی را گرفته بودم  آن را چه می کردم !!!

روزهای بسیار پر خاطره ای در این اردو سپری شد و ما پس از چند روز زیارت و سیاحت ، به مشهد مقدس مراجعت نمودیم.

  • حسین توکلی
  • حسین توکلی
















  این پست با تصاویری که دوستان می فرستند ، تکمیل خواهد شد...
  • حسین توکلی

دو تصویر که توسط آقای جواد کریمی از طریق گروه تلگرامی دوستان تربیت معلم

ارسال شده تقدیم حضورتان می شود. با تشکر از ایشان


برای مشاهده تصاویر در اندازه اصلی ، بر روی آن کلیک کنید

برف اطراف بچه ها را دقت کنید! آن زمان از این برفها زیاد می آمد.

آقایان: اسماعیلی ، حیدری ، کریمی ، ؟؟؟ . ؟؟؟

مجیدی ، فارسی


آقایان: خیرخواه ، مهدی حسینی ، داوود محیطی ، جواد کریمی ، مجید ولیزاده

  • حسین توکلی

یکی از برنامه های ارزنده ای که شبهای یکشنبه در مسجد شهید تدین برگزار می شد ، جلسه هفتگی قرآن کریم بود. استاد ساربان که از قاریان برتر مشهد می باشند مدیریت این محفل قرآنی را بعهده داشتند و دانشجویان علاقمند ، ضمن ارائه توانمندیهای قرآنی خود ، آموزشهای لازم در خصوص صوت و لحن و آشنایی با دستگاههای موسیقی قرآنی و همچنین تجوید و صحت قرائت را می دیدند.

  • حسین توکلی
  • حسین توکلی

دوست خوبم جواد آقای چوپانکاره چند عکس خاطره انگیز از دوران تربیت معلم

فرستادند که ضمن تشکر از ایشان ، تقدیم حضورتان می کنم.

برای مشاهده تصاویر در اندازه اصلی ، بر روی آن کلیک کنید

کلاس استاد ارمغانی (آموزش هنر)

چند نفر از دوستان در فضای تربیت معلم

امامزاده محروق نیشابور ( در حاشیه اردوی آموزشی باغرود )

اردوگاه باغرود نیشابور

آقایان: توکلی ، رمضانی ، چوپانکاره ، سهرابی

گلنیا و محمد برجی

  • حسین توکلی

شعری که تقدیم شما می شود ، توسط آقای علیرضا مریدا ، دانشجوی رشته تربیت بدنی در سال 1372 در وداع و خداحافظی با تربیت معلم سروده شد:

*****

می خواند امشب سخت بر گوشم

آهنگ غمگین جدایی

بر این تن مجروح می کوبد

شلاق سنگین جدایی

***

آن روزها چشم من و تو

با هم قرار عشق بستند

امروز می بینی که دیگر

پیمان پیشین را شکستند

***

بر اولین دیدار خندیدیم

بر آخرین دیدار می گرییم

با ما چکار کرده ای، ای عشق

این گونه مست و زار می گرییم

***

یاد تو را با خود نگه دارم

تا روشنی بخش دلم گردد

از بهر شبهای پریشانی

شمعی برای محفلم گردد ...

  • حسین توکلی

برای مشاهده تصاویر در اندازه اصلی ، بر روی آن کلیک کنید

        

        

        

        

     


  • حسین توکلی

برای مشاهده تصاویر در اندازه اصلی ، بر روی آن کلیک کنید

  

     

        

  

  • حسین توکلی

استاد غلامرضا امام داد ، مدرس دروس مشاوره و روان شناسی مرکز با کوله باری از علم و تجربه یار و یاور دانشجویان در امور مشاوره ای بودند. ایشان با موشکافی دقیق مسائل مشاوره ای ، نکات ارزنده ای را در نحوه برخورد با مشکلات رفتاری و اخلاقی دانش آموزان ارائه می دادند. البته بعد از فارغ التحصیلی ، تاکنون توفیق دیدار ایشان برایم بوجود نیامده ، اما شنیده ام که ایشان در مراکز مشاوره ای مشهد فعالیت دارند. برای این استاد فرهیخته سلامتی و موفقیت روز افزون مسئلت می نمایم. 

  • حسین توکلی

در آن روز ها ، مهمترین اجتماعات مرکز در این مسجد که به نام شهید والامقامی از مدرسان مرکــز تربیت معلم ( مرحوم شهید تدین ) بود برگزار می شد. دانشجویان پس از صرف صبحانه ، برای مراسم صبحگــاه به این مکان می آمدند و اول صبحی ، انرژی لازم را از برنامه های صبحگاه می گرفتند.

اقامه نمازهای جماعت ، ادعیه مختلف و برگزاری مراسم مذهبی و مناسبتی از جمله برنامه هایی بود که در این مسجد برگزار می شد.

در دوره دانشجویی ما ، 2 مراسم به یادماندنی و قابل ذکر در این مسجد برگزار شد که یکی سخنرانی مرحوم علامه محمد تقی جعفری و دیگری مراسم وداع و خداحافظی دانشجویان با رئیس وقت مرکز ، مرحوم آقای جوادی بود که دانشجویان به پاس خدمات این مرد خدوم و زحمتکش ، سنگ تمام گذاشتند و مراسم کم نظیری را خلق کردند.

  • حسین توکلی

یادش بخیر ، آن روزها ، بچه هایی که شهرهایشان از مشهد دورتر بود معمولا هر هفته نمیتوانستند به شهر خود بروند و پنجشنبه و جمعه تو مرکز می ماندند.
یکی از برنامه های خوب مرکز این بود که شبهای جمعه ، بچه هایی که علاقمند بودند می توانستند با ماشین های مرکز به دعای کمیل حرم مطهر حضرت رضا(ع) بروند. این برنامه معنوی چه حال و هوای خوبی داشت. واقعا باعث صفا و جلای قلب و باطن می شد. دعای کمیل حرم مطهر در رواق  دارالزهد مبارک برگزار می شد. یادمه مدتی ، یه آقایی بود که با شروع دعا ، گریه هاش شروع می شد و با صدای خیلی بلند تا پایان دعا ناله می زد به گونه ای که باعث آزار دیگران می شد. ما که نفهمیدیم این آقا کی بود و چه مشکلی داشت . خدا همه رو حاجت روا کنه .

مطلب ارسالی  آقای جواد چوپانکاره ( با کمی تصرف )

  • حسین توکلی

مرحوم استاد ، عباس سعیدی ، انسانی وارسته و والا مقام بود که در تبیین معارف اهلبیت (ع) سر از پا نمی شناخت و در استخراج حقانیت مکتب علوی و تشیع از منابع اهل سنت ، ید طولایی داشت.

این استاد فقید ، علی رغم اینکه رشته تحصیلی اش ، علوم پایه بود ، اما بدلیل علاقه وافر و احساس تکلیف و وظیفه ، ورودی تخصصی به معارف اسلامی داشت و بعنوان مدرسی زبده و چیره دست در علوم قرآنی و معارف اهلبیت (ع) محسوب می شد.

ایشان در ضمن تدریس ، منابع اهل سنت ( از جمله : مسند احمد بن حنبل ، الامامه و السیاسه و ... )را در کلاس همراه خود داشت و در تأیید مطالب خود به متن این کتابها اشاره می کرد.

آنچه در ذیل ملاحظه می کنید دستخط استاد خطاب به اینجانب می باشد که در تاریخ 72/9/16 نوشته شده است:

متن کامل نامه


تصویر جلد مقاله ای از استاد که به خط خودشان نوشته شده است.
  • حسین توکلی
یکی از واحدهایی که در سال دوم تربیت معلم برای دانشجویان ارائه می شد ، کارورزی بود ، که طی آن دانشجویان با نظارت یکی از اساتید به مدارس رفته و از نزدیک با فرایند آموزش و پرورش آشنا می شدند.
مدرسه راهنمایی شهید عبدالله نژاد در ناحیه 3 مشهد ( نزدیک کوهسنگی ) آموزشگاهی بود که ما برای کارورزی آنجا می رفتیم.استاد مبینی ، مربی راهنمای ما بودند و ما با تعدادی از بچه ها ، روزهای سه شنبه هر هفته به این واحد آموزشی رفته و با حضور در کلاس ، بجای معلم مربوطه ایفای نقش می نمودیم.
در یکی از هفته ها که من بدلیل آشنایی و تسلط بر تایپ با ماشینهای قدیمی ( آن زمان خبری از کامپیوتر نبود ) در دفتر مدرسه مستقر بودم ، دانش آموزی وارد دفتر شد و گفت آقای توکلی را کار دارم! من گفتم : توکلی بنده هستم . گفت : همکارتان که در کلاس ما هست شما را کار دارد. به همراه دانش آموز به طبقه دوم مدرسه رفته و از صداهایی که از داخل کلاس می آمد ، می شد پیش بینی کرد که چه اتفاقی افتاده!
آری ، کلاس از کنترل دوست عزیز ما خارج شده بود. (عزیزی که من خیلی به ایشان ارادت دارم و اکنون از مربیان موفق هستند و اوضاع پیش آمده برای یک دانشجو معلم کم تجربه طبیعی بود.) وقتی درب کلاس را باز کردم.کلاسی مشاهده کردم که قابل وصف نبود: یکی موشک کاغذی پرتاب می کرد . برخی روی نیمکتها رفته بودند. عده ای در حال مشاجره با هم بودند. یکی داد می زد و ....
دوست ما هم وقتی مرا دید به سرعت به طرفم آمد و گفت : حسین ؛ کلاس تحویل تو !  آنگاه فورا از کلاس خارج شد.
حالا شما قضاوت کنید ، جمع و جور کردن یک چنین کلاسی آن هم توسط یک دانشجو معلم ، چگونه ممکنه؟
  • حسین توکلی


نیمه شب برای تهجد به نماز خانه مرکز وارد شدم. آن موقع نماز خانه ، همین سالنی بود که پس از تعمیرات ،مرکز همایشهای ابن هیثم نام گرفته است.
صدای ضجه و گریه ای در نماز خانه بلند بود که عاشقانه با خدا مناجات می کرد.اما هرچه به اطراف نگاه کردم کسی دیده نمی شد. تعجبم بیشتر شد و برای یافتن صاحب صدا به هر طرف می رفتم . خوب که دقت کردم متوجه شدم صدا از نزدیکی تریبون می آید. جلو رفتم و دانشجویی را دیده که داخل تریبون رفته و برای اینکه دیده نشود ، عاشقانه با خدا خلوت کرده است.
این خاطره را استاد ، حجه الاسلام محمدحسین زنگنه ( مدرس دروس معارف تربیت معلم ) در یکی از کلاسها برایمان بیان کردند.
  • حسین توکلی

یکی از مکانهای مورد علاقه بچه ها سالن بسیار بزرگی بود که در ضلع شمالی مرکز و جنب دانشگاه فردوسی قرار داشت و صبحانه ، ناهار و شام در آنجا توزیع و صرف می شد.( البته الان تغییر کاربری داده و بعنوان کارگاه از آن استفاده می شود. )

وقتی در این سالن باز می شد ، دانشجویان به سرعت خود را به صف توزیع غذا می رساندند. گاهی وقتها هم که توزیع غذا به تأخیر می افتاد ، بچه ها با زدن قاشق ها به دیس خالی اعتراض خود را اعلام می کردند که بدلیل تعدد افراد ، صدا و موسیقی! خاصی در سالن ایجاد می کرد.

با بلند شدن ذکر صلوات ، همه متوجه شروع توزیع غذا می شدند . دانشجویان با ارائه کارت مخصوص غذای خود را تحویل گرفته و برای خوردن آن، سر میزهای سالن مستقر می شدند. روزهایی که غذای با کیفیت تری توزیع می شد ( مثلاً چلو مرغ ) برخی در تلاش بودند که یک پرس اضافی بگیرند که عده معدودی با مهارت خاص موفق هم می شدند.

مدیریت بخشی از امور سلف سرویس نظیر علامت زدن کارت های غذایی ، توزیع نان ، نظافت و ... به عهده دانشجویان بود که طبق برنامه ای مدون هر روز از یک خوابگاه تعیین می شدند و بدلیل کثرت دانشجویان ، در طول سال یکی دوبار بیشتر نوبت هر نفر برای همکاری با سلف نمی شد.


  • حسین توکلی

استاد حاج شیخ محمد طاهریان را خیلی از فارغ التحصیلان مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد و فرهنگیان خراسان می شناسند. چهره ای باوقار و صمیمی که به حق می توان او را استاد اخلاق و معرفت نامید.

وی در بیش از سه دهه فعالیت علمی و تدریس ، با اخلاق و منش اسلامی خود ، شاگردان فراوانی را تربیت کرد.تدریس در مراکز تربیت معلم در دهه های گذشته ، پردیس های مختلف دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه های فردوسی و علوم پزشکی مشهد ، بیش از 10 سال تصدی معاونت پرورشی آموزش و پرورش خراسان بزرگ و ریاست سازمان دانش آموزی استان، از دیگر فعالیت ها وسمت های آن مرحوم می باشد.

بنده این توفیق را داشتم که در عید نوروز 93 میزبان ایشان باشم و از سجایای اخلاقی و منش اسلامی استاد استفاده های فراوان بردم. مباحث تربیتی این استاد فرهیخته در کسوت معاونت پرورشی آموزش و پرورش خراسان بزرگ و همچنین مباحث معرفتی ایشان در تربیت معلم ، بسیار تأثیر گذار بود.

این استاد ارزنده ، سالهای آخر عمر را با کسالت جسمانی سپری و متاسفانه در بهمن سال 93 به رحمت ایزدی پیوست. ایشان در قطعه 15 بهشت رضا و در جوار عالم اخلاق، میرزا جواد آقا تهرانی و شهدای وحدت به خاک سپرده شد. روحش شاد

  • حسین توکلی
خوابگاه 22 بهمن که در جنب مسجد شهید تدین قرار داشت ، محل استقرار دانشجویان رشته امور پرورشی بود. این مرکز از حال و هوای خاصی برخوردار بود و دانشجویان از مناطق و شهرستانهای مختلف استان پهناور خراسان و از فرهنگ های متعدد در آن حضور داشتند. این خوابگاه در 2 طبقه و دارای  اتاق های مختلف بود. هر اتاق عنوانی داشت که معمولاً اسامی نواب خاص امام زمان (عج) و سایر بزرگان و صحابه بود.
بچه ها اول صبح با صدای اذان از خواب بیدار می شدند و برخی برای اقامه نماز جماعت به مسجد شهید تدین شتافته و برخی نیز در نمازخانه خوابگاه نماز می خواندند. ساعت 6 صبح با اعلام سرپرستی ( آقایان محمد توکلی و حسین حیدری ) جهت صرف صبحانه به سلف سرویس می رفتیم.
دانشجویان قبل از عزیمت به کلاسها ملزم به نظافت اتاق و جمع و جور کردن وسایل و مرتب کردن تخت خواب خود بودند.همه روزه وضعیت نظافت و زیبایی اتاقها توسط سرپرست ساختمان ارزشیابی و نتایج آن در تابلو اعلانات نصب می شد.
بدلیل نزدیکی ساختمان آموزشی و خوابگاه ، بچه ها در زنگ تفریح معمولا به خوابگاه می آمدند و با نوشیدن چای ، انرژی بیشتری می گرفتند.
فضای حاکم در خوابگاهها بسیار صمیمی و دوستانه بود و بچه ها فارغ از هر مشکل و گرفتاری و درگیر زن و فرزند و زندگی بودن ، در تعامل و همکاری بودند. اگر گاهی اختلاف و سوء تفاهمی هم پیش می آمد ، خیلی زود برطرف می شد و آنچه حاکم بود ، فضایی دوستانه بود.
در طبقه دوم ساختمان نمازخانه ای کوچک وجود داشت که یک دستگاه تلویزیون رنگی! ( آن زمان همه تلویزیونها رنگی نبود)  در آنجا وجود داشت و هنگام پخش برخی برنامه های خاص ، نظیر مسابقات فوتبال ، برخی سریالهای تلویزیون ( جنگجویان کوهستان و ... ) غوغایی برپا بود و بچه ها در ازدهام جمعیت ( نشسته یا ایستاده ) به تماشا می نشستند. اگر اتفاق خاصی در برنامه تلویزیونی می افتاد ، مثلاً فلان تیم فوتبال گلی می زد ، صدای سوت و تشویق بچه ها ساختمان را به لرزه در می آورد.
آن روزها خبری از موبایل نبود و خانواده ها در شهرستانهای مختلف از طریق تلفن خوابگاه با فرزندانشان در تماس بودند. اعلام اسم یک نفر از طریق بلندگو برای مکالمه تلفنی همان و دویدن با سرعت باد به طرف سرپرستی همان!
  • حسین توکلی